این روزها که نیت کردم فقط از حسن بنویسم
بارهاو بارها دیدم نوشته ام حسین!
پی نوشت:
غریب حسن
این روزها که نیت کردم فقط از حسن بنویسم
بارهاو بارها دیدم نوشته ام حسین!
پی نوشت:
غریب حسن
زده بود زیر گریه
"یا رسول الله چه شد؟"
با هق هق اش فهماند
حسین پیراهن نو
پوشیده است!
معاویه حسن را
و یزید حسین را
بزرگترین مانع می دیدند!
موانعی که باید برداشته می شدند!
یکی به سبک پدر
یکی به سبک پسر
دست حسین را گرفت و جان داد!
عباس هم آرزو کرد
چون حسن
جان دهد!
دست در دست حسین
اما...!
یزید را می گذاشتند
از خدا هم برای خلافتش
بیعت می خواست!
با خودش گفته بود
"دستم به خدا نرسد
حسین که هست!!"