زهرا با شرمندگی می گفت:
هدیه ناقابلی است علی
صورت،سینه،بازو...
زهرا با شرمندگی می گفت:
هدیه ناقابلی است علی
صورت،سینه،بازو...
از چشم همه
خودش را پنهان کرد
تا بر همه آشکار شود
خلیفه جز علی
طاغوت است.
و خدا
برای امتحان علی
به اینجا رسید
یعنی دقیقا
پهلوی زهرا....!
علی پیامبر را
غسل می داد
که صدای تکبیرِ
بیعت با ابوبکر
از سقیفه
بلند شد.
همان تکبیری
که در کشتن حسین هم
سر داده شد.
ابراهیم فقط
غبطه می خورد
وقتی علی
عزیزتر از
هاجر و اسماعیل را
برای خدا
قربانی می کرد.
از علی
یک عمر چیزی نخواست
حالا هم که خواست
غسل شبانه بود و
تشییع مخفیانه...
می خواستند
گردن علی را بزنند
بی دلیل زهرای زخمی
به مسجد خودش را نرساند!
کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص: 593