یک دستگاه تصیفه گرفته ام برای اشک هایم!
ببخش که زلال نبوده اند تا حالا...!
یک دستگاه تصیفه گرفته ام برای اشک هایم!
ببخش که زلال نبوده اند تا حالا...!
"کاش با حسن بودم در آن کوچه..."
حسین به آرزویش رسید
بالای سر علی اکبر...!
کوفیان چنان به تاریکی
انس گرفته بودند
که با دیدن نور حسین
به وحشت افتادند!