در من و تو است!
حسن "من" را داشت
و حسین "تو" را
آن دل ما بود
که به آتش کشیده شد حسین!
بگذار در مقاتل بنویسند
خیمه هایت...
سالها دنبال این بودم
که استعداد من چیست؟
از روضه پی بردم
که بر تو گریه کردن...!
چاه جمکران پس داد!
گفت "اینجا چاه است
نه لای جرز دیوار...!!"
آغازش کربلا بود
دشمن می خواهد
چادر از سر
زنان حسینی بردارد...
اولین هسته مقاومت تشکیل می شود
به فرماندهی
زینب.
اما مردانگی کرد و
به احترام مسجد خودش را خراب نکرد....
تسبیح آبی را چنان بالای سرش تاب میداد
که دهان تمام تسبیح ها آب افتاده بود
و تمام ایاک نعبدوایاک نستعین های جمکران
محو تماشایش...!!!
آنقدر سبکبال بود و شاد
که یقین می کنم
همبازی اش شده امام زمان
تا آن روز که آمد بالای سر علی اکبر ...
کسی صدای گریه ی حسین را بلند نشنیده بود...
خواستم بگویم صدای گریه ی خدا را...