مرا خاموش کردی...
مثل یک چراغ اضافه
کاش من
شمع کیک تولدت!
فوت می کنی مرا...؟
عشق من
از اینکه نفرت را
به من آموختی
سپاسگزارم!
نشانۀ دل سنگ نبودن
این دلتنگی است!
تا دیگران به اشکم نخندند
پیاز خرد می کنم
می خواهم مشتم
پیش مردم وا نشود
من چرک نویس عاطفه هایت بودم!
یک بسته تیغ بنداز بالا...
یاد تو این چنین است در گلو...