با این گرسنگی دادن ها
دارد مرا خالی می کند برای خودش...
اگر پرخوری افطار می گذاشت
با این گرسنگی دادن ها
دارد مرا خالی می کند برای خودش...
اگر پرخوری افطار می گذاشت
شب اول رمضان شد و
دستهای من هنوزم باز!
مگر نگفته بودند
بسته می شود
دست شیطانها!
رمضانی در راه است و
جبرئیل دل شوره دارد
او سالها قرار است بلند
نامت را فریاد بزند
حالا کمی فقط کمی
احساس می کنم
شاید انهم شاید
دلم تنگ شود برای رمضان...!
نه نه !
تا ماه نو را پس نگرفتی
بگویم شوخی کردم خدا
همین شب عیدت را عشق است!
مثل همین روزه ی رمضـان
دیروز واجـب بودی و امروز حـرام!
پی نوشت:
روز عید فطر روزه حرام ماست
مرا از شهرالله
بیرون انداختند
سینه خیز
خود را
به شهرالحسین
خواهم رساند!
با یک بغل غُر!
یک سبد انتظار!
یک جعبه امید!
آمده ام عید دیدنی...!
یکماه تحملم کردی و
آخ نگفتی
ممنون!