عیدی نخواستیم
فقط پس گردنی نزنمان
به خاطر این
روزه های دست و پاشکسته!
عیدی نخواستیم
فقط پس گردنی نزنمان
به خاطر این
روزه های دست و پاشکسته!
دارد کمی سخت
می گذرد این ساعات...
لطفا ماه شوال را
زودتر بفرست!
دستم را می کشد
"بمان ،آفرین"
و من که خوشی زده زیر دلم...
با دلخوری می گویم
"بس است مهمانی...!"
خیلی این چند روز
زحمت کشیدی...
تمام تلاشت را کردی!
اما خب انگار قسمت نبود
مابرگردیم!!
خدایا
دیگر بس است
بیا و اینقدر خودت را اذیت نکن
این دستگاه ها را قطع کن
آن کپسول اکسیژن معنویت را هم...
مرگ من،مرگ مغزی است...
شوک شبهای قدر هم
جواب نداد!
سرنوشت ها را رقم زدی..
"حالا خدا خودمانیم...
امسال چه آشی برایمان پختی؟!"
خودت را خسته نکن
سه شب که هیچ
سی شب دیگر هم شب قدر بود
باز قدر نمی دانستیم!
نهایت مهمانی سه روز است
پس داستان این سی روز مهمانی چیست
خدای من؟!
بیداری روح...
روحی که
شبها پرسه می زند
گاه در ملکوت...
بیشتر تر هم گیرِ
هضم وعده های افطار و مابعدش...!!
بماند خیلی وقت ها هم
به پشت پلک زل می زنم
تصویری سیاه سیاه!!