بدجور بهشت را بی تاب کرده....!!
کارهای اقامت دائم باشیم
در کشور بهشت....
اما یادش همچنان در دلها...
روحت شاد.
نگاهم کرد و درست به همان سمتی رفت
که پشت سرهم می گفتم "نه.بده،جیزه..."
دستش را دراز کرد سمت چاقو و دوباره نگاهی به من
تازه فهمیدم
نگاهم را می خواست توجه ام را...
قصدش نافرمانی نبود
پی نوشت:
خدایا منم همین.
مثل پسر برادرم.
که در آن بستری شده ایم.../
خوشحال باش/
بزودی مرخصمان خواهد کرد /
دکتر بخش اقای عزرائیل
و پیش چشمان تو جان دادن یعنی همان زندگی