آسمان غرید.
نمی دانم پس چرا
چترش را باز کرد!
حسابی دل تنگ شده بودند برای آن روزها...
روزهایی که باخوبی وخوشی،همه باهم زندگی می کردند
روزهایی که حتی گوسفندان در کنار گرگ ها خوش بودند!!!
هنوز سرش را بلند نکرده از خجالت...
جواب روشن است
برای همین غم بیشتر میدهد خدا!!!
بی نماز واویلا...
پیگیر کار من شده بود خدا!