خدا مجبور است
گرفتارمان کند
چرا که درگرفتاری ها
رفتارمان با خدا
بهتر می شود.
خدا مجبور است
گرفتارمان کند
چرا که درگرفتاری ها
رفتارمان با خدا
بهتر می شود.
وقتی استعدادی برای رسیدن به خدا باقی نماند
اجازه کشیدن یک نفس را هم نخواهند داد.
خدایا
وقتی فکر اینکه
دوستم نداری
مثل خوره به جانم می افتد
خاطرات پیاده تا کربلا
آرامم می کند.
با خدا به تفاهم نرسیدم
با اینکه حرف مرا می فهمد
اما من حرفهایش را نه!
کلی فکر کرده ام و نتیجه این است
یا او باید گذشت کند یا من
که گذشت من
با شناختی که از لجبازی ام
تاریخ سراغ دارد
چیزی است
شبیه محال!
حالا تکلیف چیست خدا
گذشت می کنی یا؟
خدایا
اسان تو هم
برای من سخت است
لطفا مرا زیاد حساب نکن
یعنی بیا و اصلا حساب نکن.
من هیچم و تو همه چیز
حالا عملم چیز دیگری می گوید
از نفهمی است والا
خودت که بهتر می دانی
جز خودت همه بن بست
تشریف دارند خصوصا خودم!