نگاهش کرد
برای محتضر /سخت است حرف زدن/ بانفس/ شمرده و ارام گفت:
"دلم نمی آید / بسوزی در آتش دوزخ
برو / حیف است / دلم می سوزد / برو"
گریه امان نداد کوفی را
" در قتلگاه،به قصد سرت امدم،
غم مرا می خوری ، حسین"
...پی نوشت:
و تاریخ از شهادتش پیش روی حسین حکایت دارد!
روضة الشهداء، الکاشفی ،ص:438