از صحن امام رضا وارد می شوم
توقفی و سلامی کوتاه!
بعد صحن امام هادی
پرده ی مخمل سبز
را کنار می زنم
چند گام جلوتر
سمت چپ
ضریح!
بوسم نمی چسبد
به ضریحش!
صف بوسه طولانی ست!
طواف می کنم تا شاید جمعیت چو نیل شکاف بخورد!
صدا بلند می شود
"هدیه به قمربنی هاشم صلوات!"
و من دست و پایم را جمع و جور می کنم
نکند عباس آمده زیارت معصومه سلام الله علیها
و من دلم را به قاصدک دادم
و او را به باد سپردم
تا برساند به ضریحش تا دل تنگم کمی آرام شود
ولی خدا کند در راه قاصدک دست کس دیگری نیوفتد
آخه دلم را غیر او میگیرد
و من همچنان دل تنگم
آقا ما را هم دعا کنید