عطش، و انتظار، و اصغر، آب، و حسینو بغض، خنجر، یک سر، و آفتاب، و حسین
بریز شرم حضورت بیا به خیمه که بازشکسته می شنوم ناله رباب، و حسین
چه ظهر دلهره انگیزی، آسمان پریشان استکه کودکان همه در بهت و اضطراب، و حسین
هنوز در نفس تب گرفته زمان جاری ستندای هل من معیننی بی جواب، و حسین
حکایتی ست صدایت که تا همیشه بلند استکه کربلا، کوفه، شام، در التهاب، و حسین
شعر از مهدی تقی نژاد
عطش، و انتظار، و اصغر، آب، و حسین
و بغض، خنجر، یک سر، و آفتاب، و حسین
بریز شرم حضورت بیا به خیمه که باز
شکسته می شنوم ناله رباب، و حسین
چه ظهر دلهره انگیزی، آسمان پریشان است
که کودکان همه در بهت و اضطراب، و حسین
هنوز در نفس تب گرفته زمان جاری ست
ندای هل من معیننی بی جواب، و حسین
حکایتی ست صدایت که تا همیشه بلند است
که کربلا، کوفه، شام، در التهاب، و حسین
شعر از مهدی تقی نژاد