امان از دل زینب(س)
وایِ من خیمه ها به غارت رفت
گیسویی رویِ نی پریشان ماند
وسط چند خیمه سوزان
خواهری دل شکسته حیران ماند
***
وایِ من چادری به یغما رفت
بانویی معجرش در آتش سوخت
مَردِ بیمار خیمه یِ توحید
نیمی از بسترش در آتش سوخت
شعله و دود تا فلک میرفت
کربلا هم سقیفه ای دارد
به لبِ کُندِ تیغ خُرده نگیر
هرکه اینجا وظیفه ای دارد
عاقبت هرچه بود با سختی
سر ِ خورشید را جدا کردند
مرد خورجین به دستی آوردند
صحبت از دِرهَم و طلا کردند
مرد خورجین به دست با سرعت
سوی دارالعماره میتازد
مرد خوش قول کوفه با جیبی
مملو از گوشواره میتازد
من غلام قمرم
امان از دل زینب(س)
وایِ من خیمه ها به غارت رفت
گیسویی رویِ نی پریشان ماند
وسط چند خیمه سوزان
خواهری دل شکسته حیران ماند
***
وایِ من چادری به یغما رفت
بانویی معجرش در آتش سوخت
مَردِ بیمار خیمه یِ توحید
نیمی از بسترش در آتش سوخت
***
شعله و دود تا فلک میرفت
کربلا هم سقیفه ای دارد
به لبِ کُندِ تیغ خُرده نگیر
هرکه اینجا وظیفه ای دارد
***
عاقبت هرچه بود با سختی
سر ِ خورشید را جدا کردند
مرد خورجین به دستی آوردند
صحبت از دِرهَم و طلا کردند
***
مرد خورجین به دست با سرعت
سوی دارالعماره میتازد
مرد خوش قول کوفه با جیبی
مملو از گوشواره میتازد