با اینکه دیگر رمقی نداشت حسین
شمشیر را در هوا می چرخاند
می خواست کارش را تمام کنند کوفیان
شاید زیر لب گفته است
"نباید زنده دستگیر شوم..."
با اینکه دیگر رمقی نداشت حسین
شمشیر را در هوا می چرخاند
می خواست کارش را تمام کنند کوفیان
شاید زیر لب گفته است
"نباید زنده دستگیر شوم..."
گاهی کوفیان دستگیرت می کنند
و گاهی مولایت!
کاش دستم را بگیری مولا...