یکنواخت ترین زندگی عالم را
بهم ریخت یک بوسه ات!
تازه،آنهم از راه دور...!
توضیحات بیشتر بماند
در آغوشت...!
این ها را گفتم
تا ببینم
چه لذت دارد
فروغ فرخزاد بودن...!
و حالا
زیر خط هیچ!
خواستم بداند
هنری ندارد
ابتذال...!
و کمی ادای آن دیگری...
"هنوز عشقی هست
خاطرات شمعدانی
کنار حوضِ آبیِ خیال...!"
چقدر ساده اند
اینان که سهراب می خوانند...
من یقین دارم
مجنون هم
بازی کرده با احساسمان
و الا لیلی مالی هم نبوده است
می گویند بیوۀ همان قصابی بوده است
که حتی خاله سوسکه هم
به عقدش راضی نشد...!
چوپان دروغگو این همه را برایم نقل کرد
راست و دروغش پای خودتان...!
هنر بود
از نظر یکی در خدمت ابتذال
و از نظر دیگری نه!
اما هنر
احساس
استعداد
بود!
زمان نیاز است
و تجربه
و پختگی
برای چشیدن فروغ بودن
گرچه لذتی نداشته باشد!
و مجنون
بازی نکرد با احساساتمان
این ما بودیم
که از فرط بی عشقی
اسوه اش کردیم
مگر خودش نگفت:
"ای دیوانه لیلایت منم"
-----------
پ ن1 :
نکته آخر هم این که آن جایی که به مسائل دل و عواطف و اینها میپردازید، حد نگه دارید، یعنی آن حالت عفاف و حجاب را حفظ کنید. این را بدانید شعری که آن وقت فروغ فرخزاد میگفت، در دنیای روشنفکری آن زمان هم کسی قبول نداشت. خب، ما با اینها مواجه بودیم، روبرو بودیم، همینهایی که شب توی قهوهخانهها و کافههای تهران می نشستند و عرقخوری میکردند و آنها را از مستی روی دوش میکشیدند و میبردندشان خانه، چون نمیتوانستند، بروند همانها هم معتقد نبودند که شعر باز و عریان - مثل بعضی از شعرهای فروغ فرخزاد - باید گفته شود. این در حالی بود که آن زمان فرهنگ فرهنگی مستهجنی بود که حالا گوشهای از آن هم در شعر بعضی از شعرای آن روز خودش را نشان داده بود. من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمیآورم؛ چون فروغ فرخزاد اولا مرد، ثانیا به اعتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضیهای دیگر نه، عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد؛ لذا به آنها اشارهای نمیکنم و از آنها اسم نمیآورم.
پ ن 2:....فیلتر......