"الف....بر گردن عشق ساده امکه انگشترش نخی ستگلوبند زمردین شعر مراباور نمی کند کسی لعنت به شعر و من...سلام و دروداین بار نیز خانه ی ما با یک رویای جدید و یک ضیافت دیگر میزبان شماست. نمی دانم این میهمانی ها تکراری شده اند یا هنوز دوست داشتنی هستند. این بار اما با دو سفره افطار؛ یک آیه قرآن العزیز؛ یک رباعی از شیخ شیراز؛ چند سطر دست و پا شکسته از بهنام؛ چند تابلو بر در و دیوار خانه مان و یک غزل شخصی و یکی دو مطلب دیگر میزبان افکار روشن و چشمان خوش بینتان هستم. امید که ردپای عبورتان و گرمای حضورتان روشنا بخش اندرونی خانه مان باشد.