جک یعنی ما
هنوز نمی دانیم
مسجدالاقصی کدام یکی است
آن وقت تازه می خواهیم آزادش کنیم!
روز گرسنگی سرمان را فروختیم
نان خواستیم ، خنجرمان را فروختیم
چون شمع نیم مُرده به سوسوی زیستن
پس مانده های پیکرمان را فروختیم
از ترس پیرکش شدن ریشه ای کثیف
سر شاخه ی تناورمان را فروختیم
غیرت نبود تا بزند پشت دست حرص
ماکودکانه باورمان را فروختیم
در چشم گرگ خیره مشو ای پدر که ما
پیراهن برادرمان را فروختیم
دروازه ی باز وبسته چه توفیر میکند ؟
وقتی نگاه بردرمان رو فروختیم ...(محمدعلی جوشایی )
چه احساس گنگیه وقتی ندونی تبریک بگی یا تسلیت !!
اما به من اقتدا کردن رو یاد داده اند ؛
امروز، تبریک !!
آقا اجازه ماهم میدونستیم !! :دی