دلم را اندختم جلوی

این گربۀ سیاه سر کوچه

با اکراه گازی گرفت و

کمی بالا و

تب و لرزه و بعد تمام

از گربه های همسایه شنیده ام

برده اند جایی چالش کند!

و من خوشحال

که دیگر از فردا

دل به کسی

نخواهم داد....