"خواست بخورد آب"تهمتی استکه کوفیانبه عباس بستند!باید از اوبپرسیمسقا چه گفت در گوشش...؟
تو بگو
من گریه میکنم سکوت را
از ننوشتن که بهتر است فراموششدن....
دستم را در دستهای نبودنت بگذار
شاید غبار این راه بنشیند
جهان
عادت کرده است
به نفهمیدن رازهای بزرگ
- آب هم که زانو میزند در برابرت
تو را گناهکار میشناسند-
از فرات عشق نگو
بگذار تشنگی سر به زیر نام تو باشد
گوارای باد
باد
این پرچم نخورده زمین....
نسرین حیایی
تو بگو
من گریه میکنم سکوت را
از ننوشتن که بهتر است فراموششدن....
دستم را در دستهای نبودنت بگذار
شاید غبار این راه بنشیند
جهان
عادت کرده است
به نفهمیدن رازهای بزرگ
- آب هم که زانو میزند در برابرت
تو را گناهکار میشناسند-
از فرات عشق نگو
بگذار تشنگی سر به زیر نام تو باشد
گوارای باد
باد
این پرچم نخورده زمین....
نسرین حیایی