آن همه فرات...

اما تمام تیرها

تشنۀ آبِ مشکت بودند...


مشک و آب و سقا...

چنان از خود بی خودشان کرد

که دیگر یادشان رفت سکینه را....



عمان سامانی:

بس فرو بارید بر او تیغ تیز  

مشک شد بر حال زارش اشک ریز