هر شب سکینه
خواب دو دست می بیند
با ناله می پرد از خواب
"با همین دستها
بی دست کردم
تو را عمو..."
نقاش اسب را که زمینگیر می کشد
یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد،
بی آب، مشک را و علم را بدون دست
یا چشم را حوالی یک تیر می کشد
از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر
کفتار را به سینه ی یک شیر می کشد
موضوع قصه چیست چه خوابی است دیده ام؟
احساس می کنم کمرم تیر می کشد...
امیر تیموری
نقاش اسب را که زمینگیر می کشد
یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد،
بی آب، مشک را و علم را بدون دست
یا چشم را حوالی یک تیر می کشد
از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر
کفتار را به سینه ی یک شیر می کشد
موضوع قصه چیست چه خوابی است دیده ام؟
احساس می کنم کمرم تیر می کشد...
امیر تیموری