18 ساله
شهید شد
تا به همه بفهماند
اشبه الناس
به فاطمه هم است
علی اکبر...
در گیسویت دو صد غزل عاشقانه است
دریــای مــهربانی تو بیکـــرانه است
ای حضـــرت محمـــد کرب و بـلای ما
امشب اویس من به سوی تو روانه است
هرکس که دید حضرت تو ؛ مومنانه گفت
مثل نبـــی اکرممــان چهار شانه است
رمّان قــد توست نه کوتــاه نه بلنـــد
یعنـــی همیشه فــال قد تو میانه است
دلتنگی از دل همه ی اهل بیت رفــت
ازبس گِــل وجود تو پیغمبرانه است
هرچند حضرت علیِ اکبری شما
سرتا قــدم جــوانی پیغمبری شما
ای بهتــرین قصیــده ناب کتابمــان
ارشــدترین برادر طفل ربابمــان
نازل شو از عقاب که ما تشنه ی توأییم
ای اوّلین بهانه ی چشم پر آبمان
پایین بیا ؛ هدایتمــان کن به خیمــه ها
ای تا همیشه حضرت ختمی مآبمان
ای سیب سرخ ؛ یک سبد انگور می خوری ؟
یک خوشه نوش جان بکن عالی جنابمان
پایین بیا وگرنه به خود لطمــه می زنم
بیرون بیــار یکــدفعه از اضطرابمان
آهسته رو وَ فرصت خیر العمل بده
وقتــی برای بوســه زدن لااقل بده
رفتی و داغ تو به دل خیمه ماند ؛ نه ؟
از پای سیــد الشــهداء را نشــاند،نه؟
رفتی ولی چـــرا نفـــر اول حـــرم
آیا کسی به معرکه ات می کشاند ؛ نه
وقتی که از شکاف سرت خون تازه ریخت
اسبت تو را ز کوچه ی نیزه رهاند؛ نه
یک نیزه آمــد و صف شمشیر را شکست
نزدیک شد و فاتحه بهر تو خواند؛ نه!
آیا امام با همــه ی قطعــه قطعــه ات
تنها تو را به خیمه ی گریه رساند ؛ نه
افتــاده بــود روی ضــریــح مشبــکت
تا اینکه عمه آمد و گیسو فشاند ، نه !
هرگز نشد کنار تنت قطع ، ناله هاش
تا اینکه تکّه تکّه تو را چید در عباش
صرفا جهت تنویر افکار عمومی! حضرت علی اکبر (ع) برادر بزرگتر امام زین العابدین بودند و از آنجا که امام محمدباقرِ 5 ساله در کربلا حضور داشتند بدون شک سن عموی بزرگشون بیشتر 18 سال بوده