اگر دلتنگ خودتون شدین ؛فرسان الهیجاء رو مطالعه کنین.
بقدری تلنگر؛حسرت،ای کاش در این کتاب هست که مدتها درگیرش میشین.
بعد از خوندن این کتاب این شعر آقای برقعی معنی بهتری پیدا میکنه:
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس "اجننی" گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت: برو به معرکه با سر ولی میا با سر خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر
۱۸ دی ۹۲، ۱۶:۳۸
پاسخ:
و علیک سلام...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس "اجننی" گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت:
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر