و تمام روزهای عمر
فرجه امتحانی بود!
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار که رسید... دورترها ایستاد و گفت:
دخترم عروسیت مبارک! ولی ای کاش کاری می کردی تا من هم می توانستم بیایم...
گوشه ای نشست، دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد...
تمام روزهای عمر نه فرجه ی امتحان، که خودِ امتحان است...
التماس دعای "زیاد"...
یا علی