براستی که ما یک مشت موجودات عافیت طلبیم و آنجا که باید سینه ها بِدریم، کنجِ صومعه در جستجوی خدایی حرف گوش کن و حاجت دهنده ایم... یا آنقدر خواب، که از جهان بی خبریم و یا آنقدر غرق در جهان، که فراموش می کنیم هنوز زنده و محتاج به هوا هستیم. آنچنان خود را به جریان آب سپرده که به گرداب رسیدیم و لحظه ای به خودمان آمدیم و دیدیم که دیگر کار از کار گذشته است.
ما پدیده ای تاریخ مصرف گذشته ایم که از جنس مان «بسیارها» آمدند و رفتند. رفیقِ نیمه راه، شایسته ترین لقب است برای«زُبِیرها» که بعد از ماجرای «سقیفه ها» « فراموشی ها» گرفتند و آنقدر از «علی ها» دور شدند که همان دور ماندند و همان دور مردند...
این رسمِ عجیب را این بار ما بر پا داشتیم و امروز پرچم زبیر را داعیه داران عشق تو بدوش می کشند.
خیلی گشته بودیم،نه پلاکی نه کارتی،چیزی همراهش نبود. لباس فرم
سپاه تنش بود.چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب که دقت
کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده. خاک و گل ها را
پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. روی عقیق نوشته بود:« به
یاد شهدای گمنام
سلام سایت قشنگی دارین من لینکتون کردم خوشحال میشم به منم سر بزنید و لینکم کنید با تشکر...
یاد این کلیپ افتادم http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=9207
حاج آقا میگن آرزو بر جوانان عیب نیست گنهکارم ولی وقتی کسی رو خیلی دوست داشته باشی میگی جونم به فدات من هم یه جان بیشتر ندارم دوست دارم همین هم برا خدا و اهل بیت باشه
سلام علیکم
شاید کوچکتر از آن باشم که بتوان نام اسد را بر وجود حقیرم نهاد
اما تمام آرزویم
شهادت در راه کاروان عاشوراست...
لبیک
پس
اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک
سلام عین لام جان ما شما را به وبلاگ خود پیوند کرده ایم آیا شما هم مارا با خود پیوند میدهی :)
(شوخی کردم اگه دوست داشتی ما را به عنوان دوست بپذیر اگر هم دوست نداشتی خب نداری دیگه زوری که نیست! ولی ما شما رو دوست داریم گه گاه هم بهت سر میزنیم...)
یا آنقدر خواب، که از جهان بی خبریم و یا آنقدر غرق در جهان، که فراموش می کنیم هنوز زنده و محتاج به هوا هستیم. آنچنان خود را به جریان آب سپرده که به گرداب رسیدیم و لحظه ای به خودمان آمدیم و دیدیم که دیگر کار از کار گذشته است.
ما پدیده ای تاریخ مصرف گذشته ایم که از جنس مان «بسیارها» آمدند و رفتند. رفیقِ نیمه راه، شایسته ترین لقب است برای«زُبِیرها» که بعد از ماجرای «سقیفه ها» « فراموشی ها» گرفتند و آنقدر از «علی ها» دور شدند که همان دور ماندند و همان دور مردند...
این رسمِ عجیب را این بار ما بر پا داشتیم و امروز پرچم زبیر را داعیه داران عشق تو بدوش می کشند.