خدای من تو همراه بچه های غزه هستی و داری به همه ی مسلموونا و بچه شیعه های پر مدعا ثابت میکنی..
ثابت میکنی که اگر عاشورا بوودند حسین رو تنها میذاشتن...
خدایا دست منو بگیر تا منم یاور حسینها و طفلان حسین های امروز باشم....
هر روز عاشوراست و الآن عاشورایی در غزه برپاست.....
علی اصغر ها..
چه علی اکبرها.....
و چه حسینهایی بر سر نیزه هایی....
گر چه نیزه ها هم تاب ایستادن را نداشته و بر خاک زانو زده اند...
سر ها این بار غرق خوون روی خاک است....
و شامیان...
میشنوی جشن گرفته اند...
صدای خنده هایشان...
و اما صدای گریه ی کسانی که فقط گریه کردند!!!
آخر حسین را تنها گذاشتند....
به حال خودشان گریه میکنند یا حسین، معلووم نیست......
غزه همچون کربلا خون آلود است...و خاک همه ی آسمان را گرفته ....
اما اینبار محرم نیست....رمضان است....
کجایی حسین جان که عاشورایت رمضانی هم شده....
علی اصغرهایت تشنه لب بار دیگر جان میدهند...
کجایی حسین جان که رباب ها ....
آخ کجایی حسین جان رقیه ات دوباره دنبال پدر میگردد...اینبار میان خاکریزهای خانه های غزه...
آخ کجایی حسین جان زینب دیگر تاب نگاه کردن به سمت قتلگاه را ندارد....
آخر همه جای غزه قتلگاه شده.....
کدام سو را بنگرد؟؟؟؟
گر چه لازم نیست که نگاه کند.....
صدای انفجار خانه ها..
صدای داد و فریاد کودکان...
داستان را حکایت میکند...............
آخ مولـــــــــــــــــــــــــا....
اشکهایم مانع از نوشتن است....
متاسفم که هنوز هم به اشک قانعیم و عاشورا برایمان عبرت نیست.................................
متنفرم از اشک هایم آقا جان متنفرم...
ای کاش خشک میشدند چرا که اشکهای امروزم یاد آور اشکهای کوفیان در شهادت توست.........
یــــــــــــــــــا حسیــــــــــــــــــــــــن