منبر شمر

با خنده می گفت
"بیایید می خواهم برایتان منبر روم...!"
گفتند "شمر چه می گویی؟!
منبر کجا بود؟!"
گفت "سینۀ حسین!!!"

پی نوشت:
زبان عمل را گفته ام...

"جان" کندن

هر کار کردن

"جان" را از حسین بکَنَند

نشد...!

همه "جان"شان را دوست دارند

اما حسین فرق دارد

این بار "جان" عاشق او شده است

برای همین...

دست به هر کاری زدند

برای "جان" کَندَنِ حسین!

اولین سوال

آنچنان تغییر داده بودند او را
که اولین سوال زینب شد
"آیا تو حسین منی؟!؟"

قتلگاه غزه

گفتند

"علی اصغر و

علی اکبر کم بود"

پس افتادن به جانِ

بچه های فلسطینی حسین!

عاقبت کار!

حواسمان باشد

با همان شمشیری که برای

حمایت از حسین خریدند

سر او را بریدند!

بهشت

وقتی برای بهشت

حسین را کشتند!

"بهشت" از خودش هم

بدش آمد

تقدیم جان

"عابس" می گفت:

چیزی بهتر از جان ندارم حسین

انهم تقدیم تو باد...

پی نوشت:

عابس بن ابی شبیب شاکری

ثروت

همۀ ثروتش را به زنش بخشید

زهیر فهمیده بود

ثروت واقعی حسین است.

بیا

بعد ان همه اصرار
نگفت "برو" قاسم
آغوشش را باز کرد و گفت "بیا" عمو
بیا خداحافظی کن!

بهشت

اصحاب

زودتر از حسین رفتند

تا بهشت را برای او اماده کنند...