باران حق دارد نبارد
گناه این شهر
با آب آسمان هم
پاک شدنی نیست.
فقط شهادت می تواند
کاری برای این شهر کند.
باران حق دارد نبارد
گناه این شهر
با آب آسمان هم
پاک شدنی نیست.
فقط شهادت می تواند
کاری برای این شهر کند.
دوصندلی می گذارد
و چترش را باز می کند...
و خاطرات روزهای بارانی را
زیر "دوش حمام" مرور می کند
مدتهاست
باران به خود ندید...
شاید نماز بارانی
باید...!
پی نوشت:
قابل توجه او که گفت
عشق را زیر باران باید جست!
و کوزه گر برای نباریدن...
تکلیف خدا چیست این وسط!!
آن روز بارانی
من و تو
آنقدر بهم نزدیک...
چه خوش خیال
منِ ساده!
نمی دانستم زیر چتر آمده ای
نه پیش من!!