برای روزهای بارانی...
تویی که با اولین لکۀ ابر
رهایم کردی...
برای روزهای بارانی...
تویی که با اولین لکۀ ابر
رهایم کردی...
آسمان خیمه ها ناگهان سیاه می شود
گفتند ابر است یا؟
بله "یا" بود.
باران تیر، باریدن می گیرد
و سینه های مشتاق شهادت را
سیراب می کند.
آسمان غرید.
نمی دانم پس چرا
چترش را باز کرد!
حتی ابرها را فرستاد
تا شاید دستی به اسمان دراز شود
دعایی و نماز بارانی و...
بماند این روزها به نماز صبح هم راضی است
اما...
هنوز نگاه به کارشناس هواشناسی بود!!!
ابرها رفتند...
ما از رو نرفتیم!!