آن کفش همین دانستنی هایمان است.
خدایا او برای تو ره طی نمی کند ولی این چنین...
برای من بالای قله ایستاده ای و دست تکان می دهی
و باز من سقوط...
مثل آن توقفی
که در انتظار رسیدن،
در راه مانده باشیم!!!
...................................................پی نوشت:
خواستی ببینی اندازه خود را کافی است
عشق هایت را ببینی.
وسعت آنها نشان از وسعت توست.
گردن الاغی انداختم.
متعجب از من پرسیدی
چه کاری است؟
گفتم تعلیم دادن نااهل اینگونه است.
تا به گنج
برسد
و رسید
اما دو دستی به آن چسبیده
و خرج نمی کند
مثل علم تو!!!
و مزه اش
عوض شده بود
اما هنوز مدعی است
که پاک هستم...............................................پی نوشت:
آب.
فصل برداشت است
دستور جنگ صادر می شود
غرض جنگ نیست
قصه همان داستان تکراری
امتحان است.
در مدینه دفاع کنیم
فشار می آورند
جنگ را بیرون شهر ببرند
تبعیت نکردن از رسول
می شود احد
سکوتش را که دید
شک کرد
نکند او خود رسول است.
این گونه بود
که بعد ارتداد
زمین هم او را نپذیرفت.