در من و تو است!
حسن "من" را داشت
و حسین "تو" را
عقربه های ساعت...
گاهی انقدر دور
و گاهی اینقدر نزدیک
و این داستان ادامه دارد....!
یادت هست بابا!؟
حالا مرا پارک کرده ایی
خانه ی سالمندان!!
انار را که گاز می گیرم
مزه ی تو را میدهد
ترش و شیرین
برای همین
یک دانه اش را هم
از دست نمی دهم
اصلا شاید تو
راز بهشتی بودن اناری
فقط "تنهایم" بگذار...
همین.
راستی تا یادم نرفته
این را هم اضافه کنم
قبل از تو،
از تنهایی می ترسیدم
تازه فهمیدم
تنهایی، سگش شرف دارد
به با تو بودن.
تا به همه عروسک جدیدش را نشان دهد...
"بیا برای هم بمیریم..."
با عجله گفتم "اولم"
و قبل از آن
تو برایم جان داده بودی...!!