زهرا مجروح می شود
و محسن مذبوح
نمی دانم چرا
احساسی می گوید
میخ به گلوی محسن نشسته است ...
زهرا مجروح می شود
و محسن مذبوح
نمی دانم چرا
احساسی می گوید
میخ به گلوی محسن نشسته است ...
خودش را جهنم ...
تعجب ندارد
دستش را در جنگ داده است
دینش را پس از جنگ...
حوصله نداریم
حسین برایمان منبر برود!
زنان اسرائیلی را ببین
لباس رزم پوشیده
و به جنگ ما آمده اند
کنار مسلمانان اسیر
عکس یادگاری می گیرند
برای قاب خالی اتاق خواب فرزندش
و ما هنوز خوابیم...
کویر از شادی بچه ها مستانه می خندد/
و چشمه های امید را ببین چگونه در دلها جاری شده/
لحظاتی بعد آسمان بدون لکه ای ابرمی تپد/
صدای خنده ی بچه ها در همهمه ها گم می شود/
وبعد .../
سکوت همه جا را فرامی گیرد/
اقای رییس با کروات آبی در کنگره/
"آقایان امروز در عملیات هوایی ، تروریست ها را هدف قرار دادیم.
و جنگ برای مبارزه با تروریسم در افغانستان ادامه دارد..."
و مادری دارد هنوز دنبال تکه های پسر شش ساله اش می گردد...
فصل برداشت است
دستور جنگ صادر می شود
غرض جنگ نیست
قصه همان داستان تکراری
امتحان است.
مکیان به قصد جنگ با رسول خدا
پرده کعبه را می گرفتند
می گفتند پیروزیم به یاری خدا
تبدیل به شکست کردند دنیاطلبان.
......................................................پی نوشت:
50نفری که تنگه را به عشق جمع کردن غنیمت جنگی رها کردند.
خدا را به حق پیامبرآخرالزمان قسم می دادند
حالا محمد ظهور کرده است
ولی جنگ خیبر را تدارک می بینند.
بنی اسرائیل می گویند چرا پیامبر از بنی اسماعیل است!