می آید و
انتخابات خاطره می شود برایمان...
انتخابات خاطره می شود برایمان...
تو فقط به درد خاطره شدن می خوردی و
من فقط به درد فراموشی خاطرات...!
دوصندلی می گذارد
و چترش را باز می کند...
و خاطرات روزهای بارانی را
زیر "دوش حمام" مرور می کند
تازه فهمیدم باید گذشته را می ساختم
نه آینده را...
پی نوشت:
حیف !
چقدر دیر رسیدم به این حرفها...
حالا جز دسته گلی و شیشه ایی گلاب
برای شستن مزارت
کاری از دستم برنمی آید...!