مثل هزاران خاطره ی دیگر
بیا دوباره تلاشمان را بکنیم
شاید خوب تمام شوی...
مثل هزاران خاطره ی دیگر
بیا دوباره تلاشمان را بکنیم
شاید خوب تمام شوی...
پدرومادر خاطرات با تو را بیامرزد
نبودند تا حالا دق کرده بودیم!!
شبهای قبل
پلاستیک آشغال ما را پاره نکرده بودند
چرا که امشب
درب خانه گذاشتم
خاطرات با تو بودن را...
تو بی من
عادت کردیم به بی هم بودن...
روزی تصورش هم عذاب بود..
یادت هست یا نه؟
البته می دانم جوابت " نه" است مثل این اواخر...
چرا که مرور کردن خاطرات باهم بودنمان
بی کلاسی است.
خوش باش که آن روزها دیگر برنمی گردد..
روزهای باهم بودن.
من با تو
تو با من
یا خلیل!
می گویی برایم از بهترین خاطره زندگی ات؟
گفت
خوش آن روز که در آتش بودیم.