قتلــگاه

از مدینه مکه می رود حسین

وقتی خدایش را در انجا هم نمی یابد

سر به صحرا و بیابان ها می گذارد

و از آنجا که جوینده یابنده است

حسین هم خدا را می یابد

اما درون گودی قتلگاه!!

مطمئن

چه خوب است

خدایی هست مطمئن

که میشود تو را به او بسپارم...

کوچه

دعا کردم

"خدایا

شرِّ گربه های کوچه را

از سرمان کم بفرما"

دعا مستجاب شد و

کوچه را "موش" برداشت!!

جهادی

خدایا

من خراب خراب

ویران ویران

باب اردوی جهادیم

خودت نمی آیی؟!

تنهایی

می خواست تنهایی خدا را پر کند

که تنهاشدن را برگزید حسین!

مناجات

غرق مناجات با خدا بود

که تیر از پایش کشیدند

حسین از علی هم

گوی سبقت را ربوده است

غرق در تیر و شمشیر و

محو مناجات با خداست

مدیربرنامه

هر روز یک لیست

پر از قرارهای ملاقات

و کارهایی که باید انجام بدهم

روی میزم می گذارد

مدیر برنامه هایت خدا باشدهم

عالمی دارد!!!

شناسایی

گفتند

بیا کاری کنیم با حسین

حتی خدا هم نتواند شناسایی اش کند...!

اذان شیطان

خدایا

شیطان هم برایم

اذان اول وقت می گوید

او هم فهمیده است که با این نمازهایم

دورتر می شوم از تو

یکی

خدا را ببین

یکی است...

بیا ما هم

یکی شویم.