"حسین چه دارد
که ما نداریم!"
برای همین کالبدشکافی ات کردند کربلا
تا ببینند چه داشتی...
دردانه ی خدا !
"حسین چه دارد
که ما نداریم!"
برای همین کالبدشکافی ات کردند کربلا
تا ببینند چه داشتی...
دردانه ی خدا !
با اینکه می دانم
هیچ پولی ندارم
باز دستم را با امید
در جیب می کنم...
از تو هیچ چیز بعید نیست!
هم انان که سالها دنبال "بیزاری اسلامی" بودند
"بیداری اسلامی" دامنشان را گرفت!
باز دلش آرام نشد
با خود می گفت
"کم است،خیلی کم است برای خدای محمد"
این بار جانش را به او داد...
پی نوشت:
به مناسبت وفات حضرت خدیجه
کام حسین را
وقتی به دنیا آمدن اینگونه باشد
از دنیا رفتن
جز با بوسه ی خدا شدنی است مگر؟!
...پی نوشت اول:
این را از عطشش پی بردم
بوسیدن لبان خشک
چیز دیگری است!!
... پی نوشت دوم:
این پست را به حساب این بگذارید
امروز ده رمضان است
بهتر بگویم
عاشورای رمضان!
با این زندانی هوی و هوس
فقط اوست
که مثل همیشه
می آید دیدنم...
نه با یک پلاستیک کمپوت و بیسکویت...
وقت خداحافظی دستم را فشار می دهد
هنوز لبخند قشنگش در خاطرم مانده
آرام می گوید:
"آن بیرون هنوز چشم به راه تو نشسته ام"
و من روزی هزار بار با خود تکرار می کنم
و دیوار سلول را خط خطی
"من چه دارم مگر
که به پایم نشسته خدا؟! "
صدای پای خدا را می شنوی!؟
پاورچین پاورچین
می آید
تا کنار پنجره ی اتاق خواب
سرکی می کشد!
از ته دل خواهد
خندید!
وقتی تو را بر سجاده ببیند!
اما حیف...
پی نوشت:
خدایا دور شدن مرا
اینگونه حساب کن!