برای دیدار خدا می بایست
غسلی با خون
آسمان را نقاشی می کند
"خدایا
دم غروب این گوشه
کمی قرمز باشد بهتر نیست"
و شفق را با سرانگشت
و خون حنجرش
کشبد.
متعجب صدا زدم
خدایا این چیست؟؟
چاه مالامال از خون
مگر می شود؟
هاتفی صدا زد
آری می شود.
این همان چاهی است
که علی با آن درد و دل می کرد!!
مجروح و خونی
دیدند مشتی خاک جمع کرد
پیشانی بر آن نهاده
"الهى! راضیم به رضاى تو...
این حسین با دل خدا چه می کند!!!