می بینی اش نشسته کناری
و خود را در عبایی عربی پیچانده
منتظر تا نمازی بخواند...
آمبولانس می رسد
و درب غسالخانه غوغا
چشمانش برقی می زند...
رزق امروز رسیده...
خلایق از تو رزق بیشتر می طلبند
و این عبد عاصی رزق کافی!