ظرف ها روی هم و نشسته...
بی نظمی از سرو کولش بالا می رفت
گفت اینجا جای من نیست
حتی برای یک لحظه
اما توان قدم برداشتن نداشت
خشکش زده بود
باخود زمزمه کرد
مدتهاست ظرف دلم را نشسته ام
و وجودم پر ازهرج و مرج
بگو چرا از خود فراری ام
و دلش هوای روضه کرد.
ظرف ها روی هم و نشسته...
بی نظمی از سرو کولش بالا می رفت
گفت اینجا جای من نیست
حتی برای یک لحظه
اما توان قدم برداشتن نداشت
خشکش زده بود
باخود زمزمه کرد
مدتهاست ظرف دلم را نشسته ام
و وجودم پر ازهرج و مرج
بگو چرا از خود فراری ام
و دلش هوای روضه کرد.
از علم و کتیبه بود
کشتی نجاتش روضه حسین بود
والسلام
باید بروم دیر است.
می ترسم جا بمانم!
راستی تا به حال جا مانده ای؟
کاش تو هم می آمدی؟
کجا؟
باز گفتی کجا؟
البته حق داری
همیشه سر از ناکجا آباد در آوردیم در این فتنه ها
آخرین بار یادت است
انتخابات بود نه!
حالت بهم می خورد از روزنامه ها چون من!
نمی دانم کجا بود اما دیدم!
که بزرگ نوشته بود:
زمین به روی گسل عذاب!
نترس!
به آسمان برویم
نه!
جایی می رویم که پناهگاه آسمان است
کجا؟
فقط شتاب کن
تو هم بیا
روضه حسین علیه السلام
دیر شد بیا برویم!