نه اشتباه نکن!
آب تنی نمی کنند
در حال شستن سر اصحاب و بچه های حسین نند...
...............پی نوشت:
آهی سوزان بر مزار شهید ص 142
نه اشتباه نکن!
آب تنی نمی کنند
در حال شستن سر اصحاب و بچه های حسین نند...
...............پی نوشت:
آهی سوزان بر مزار شهید ص 142
و این یعنی لحظه ای حسین به دشمن پشت نکرده
گفتند نباید کسی از این داستان بو ببرد
پس با اسبها بر پشتت تاختند...
تنت را لگد مال کنند
پس چشم اسبها را بستند...
فراری در کار نبود
به سمت چون تویی باید دوید
وگوشواره ها چون دستان عباس یکی یکی...
در پاییز نبودنت سقوط می کنند.
" اینجا
یکی هم اینجا
اینجا را یادتان رفت"
تیر اندازها نگاه بهم می کنند متحیر
خدایا حسین چه می گوید؟
بیچاره ها نمی دانند دارد
سوغاتی می برد برای خدا
هرچه زخمی تر بهتر...
وقتی به دستش کرد
به رازی پی برد...
این انگشتر فقط به دست حسین می آید
چنین شد که فکری شوم از خاطرش گذشت.
برای فروش ،نیاز دارد به انگشت...
پس خجرش را بیرون کشید...
حوصله نداریم
حسین برایمان منبر برود!
تو او را کشتی.
کابوس شبهایش شده
لبخند اخرت.