سیر دلم
همدیگر را بزنیم...
شاید این عطش عشق
فرو کش بکند؟!
و من مثل این برگهای زرد
سقوط می کنم آنهم آزادش
فقط به عشق اینکه
زیر قدمهایت باشم
عشقت، بازنشستگی ندارد
پاچه های شلوارت را زده ایی بالا
با آن سطل آبی
داری بیرون می ریزی...
عشق مرا...
غر می زنی زیر لب
"امان از این عشق های آبکی..."
شوره زده
خوب شد؟
همین را می خواستی؟!
نامه ایی برایت می نویسم
به عشق زیارت مسلم!
می فرستی اش؟!
دلم را زد
تمام زندگی ام
داخلش بود...!!
"دلبَرم،هویتم،عشق هایم،..."
بنویس، بنویس این حرف ها را
دلیل محکمه پسند می خواهم!!
کپک زده اند
کل عشق هایم...