بعد از حسین
زیر سایه نرفت رباب...!
بعد یکسال هق هق، دق کرد
الهۀ اندوه و غم
بعد از حسین
زیر سایه نرفت رباب...!
بعد یکسال هق هق، دق کرد
الهۀ اندوه و غم
سراغی از "هم"...!
نگرفتیم!
"غم" سراغمان
را گرفت!
....پی نوشت:
به سلامتی معرفت غم...!
پی نوشت:
این است که می گوییم
تا تو هستی "غمی" نیست!!
"شیر آب" زانوهای غم را
بغل کرده بود...
و نم نم اشکهایش
گونه های کاشی ها را خیس می کرد...
به سمتش که رفتم
شنیدم می گفت
"یک امشبی دست از سرم بردار
میلاد حسین است حسین
می خواهی آب بدهی
گلها را ؟! "
پی نوشت:
هجوم این همه غم به تو، چرا؟
گاهی از خوب می پرسم!!
و جواب می دهم مگر
غم ها دل ندارند،که عاشقت باشند.
جواب روشن است
برای همین غم بیشتر میدهد خدا!!!