"خدایا
شرِّ گربه های کوچه را
از سرمان کم بفرما"
دعا مستجاب شد و
کوچه را "موش" برداشت!!
"خدایا
شرِّ گربه های کوچه را
از سرمان کم بفرما"
دعا مستجاب شد و
کوچه را "موش" برداشت!!
و کتک کاریهای خانوادگی!!
چشمان کبوتر خانوم کور شد...
گویا دیشب می خواسته از این ور باغچه برود آنطرف
آقای گربه دستش را می گیردو می گوید
"افتخار همراهی می دهید...!"
او هم از لج جفتش ، دست گربه را محکم فشار میدهد
صبح فقط بال هایش مانده بود و
چند پر سفید!!
شبهای قبل
پلاستیک آشغال ما را پاره نکرده بودند
چرا که امشب
درب خانه گذاشتم
خاطرات با تو بودن را...