قید هنرمندانه نوشتن را زده ام
باید تند تند بنویسم
من آتشفشانی ام
که گویا سالها
به خواب رفته باشد
این روزها عجیب
میل زیر و رو کردن
جزیره ها را دارم!
قید هنرمندانه نوشتن را زده ام
باید تند تند بنویسم
من آتشفشانی ام
که گویا سالها
به خواب رفته باشد
این روزها عجیب
میل زیر و رو کردن
جزیره ها را دارم!
روزهای پایانی
دو ماه عزاداری
نزدیک می شود و
من شدیدا
دست و پای خود را
گم کرده ام
به فردای
خالی از هر هدف و
استراتژی می اندیشم!
و روزهایی را می بینم
که قرار است
هر روز
در من تکرار شوند!
طلوع و غروبی تکراری
خوابیدن و بیدارشدنی هر روزه!
حسین جان
یک عمر فکر می کردم
من دوستت داشته ام ولی
حالا می فهمم
تو دوستم داشته ای و
من چقدر ساده و
پرت از ماجرایم...!
کربلا رفتیم و خدا
بخشید تمام گناهان را...
حالا نمی دانم
من دلتنگ گناهم
یا گناه
دلتنگ من؟
فقط می دانم
دلم شور می زند!