عین لام

کوتاه نوشته هایی به کوتاهی عمر..

غروب

می دانی چرا دم غروب دلت می گیرد...

***

 غروب بود، به اسیری گرفتند دختران حسین را

۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۱۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

دل کندن....

ساده دل می بندیم...

و  دل می کَنیم، باچه جان کندنی

۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۸:۲۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

زمان

امروز و دیروز و فردا

توهم گذر زمان است.

چیزی به نام زمان وجود نداشته و ندارد

و ساعت به عنوان نشان دهنده گذز زمان

یک شوخی بامزه بود که بعدها جدی گرفته شد.

اینجا محضر خداست.

و در حضور او  زمان معنا پیدا نمی کند...

۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۸:۲۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

پرسش

وقتی گوش نکرد جواب را

دانستم/می پرسد برای پرسیدن.../



۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۰:۱۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

بازیافت

به خودش می نازید/من، سراغش رفته ام/خبر نداشت/بازیافت یعنی چه...
۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۰:۱۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

تبرک

وقتی خون جاری شد زسینه ات

تبرکی آن را به  محاسن کشیدی

چرا که خدا خونش را 

به امانت گذاشته، در رگ های تو حسین جان




۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

لبخند حسین

هر که می امد سرش را جدا کند...

دست و پایش می لرزید...

می گفتند"حسین با  لبخندش

چنان زل می زند به ما،

گویا آمده ایم یاری اش..."

برای همین نفر آخر

صورتت را به زمین گذاشت

تا...


۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

سینه خیز

مجروح و زخمی

خود را روی زمین می کشد...

تو بخوان سینه خیز!

شاید می خواسته خود را برساند

کنار علی اکبرش

حسین!

۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۳:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

امام نقی دوست دارم


۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۲:۵۱ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین لام

امام نقی

تبعیدش کردند

تا کسی او را نبیند...

چرا که بعد دیدارش خیلی ها  گفتند

نقی خداست...

۲۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۳:۰۴ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین لام