ذره ذره کشتن تو را
تا آب شود
قطره قطره
خدا
وقتی که بستند آب را
با خنده گفتند
"حالا که کوثر مالتان
فرات مال ما...!"
می خواند و
لبخندی و
لگدی و بعد
چند قدم جلوتر
پشت سر را
نگاه و
پوزخند و
آب دهان...!
هر شب سکینه
خواب دو دست می بیند
با ناله می پرد از خواب
"با همین دستها
بی دست کردم
تو را عمو..."
جرمشان چیست
فقط مسلمانی!؟
و ما هنوز زنده ایم چرا
اگر مسلمانیم!
پی نوشت:
اعدام دو کودک مسلمان معصوم و بی گناه در میانمار (برمه)، توسط بودائی ها
بعضی
سرشان را
انداخته اند پایین و
یک عمر خجالتی بودن و
کم حرفی خود را
هزار هزار هجا می نویسند!
نه برای خدا
بلکه برای دلی
که مدتهاست
سرپناه شیطان است!
خدایا
مدتهاست
هیچ حسی ندارم!
نه به تو
نه به خودم...!
نکند مرگیده ام
ولی خبر ندارم!
با شهر شهر و
کوچه کوچه
بردن تو
عقیله بودنت را
نشانه گرفتند
شامیان...!
پی نوشت:
«عقیله» به معنای بانویی است
که در قومش از کرامت و ارجمندی ویژه
و در خانه اش عزت و محبت فوق العاده ای برخوردار باشد.
با آن همه
محبت پیامبر
به حسین...
کوفیان چرا نشوند
برادران یوسف؟!