سرنوشت!

سرنوشت را ببین
هر دو کشته می شویم
روزنامه ها نوشته اند
تو به شهادت رسیدی و
من به هلاکت رسیدم!

توان خدا

حسین هر چه در توان داشت

برای خدا گذاشت...

حالا خدا مانده و

تمام توانش برای حسین...

زیاده روی

همیشه زیاده روی...

دیروز عاشق سینه چاک بودی...

امروز متنفر کینه ایی...!

تقدیم جان

"عابس" می گفت:

چیزی بهتر از جان ندارم حسین

انهم تقدیم تو باد...

پی نوشت:

عابس بن ابی شبیب شاکری

ثروت

همۀ ثروتش را به زنش بخشید

زهیر فهمیده بود

ثروت واقعی حسین است.

نذر

آن قالی  رنگ و رو رفته را

نذر "حسینیه" کرد!

بیا

بعد ان همه اصرار
نگفت "برو" قاسم
آغوشش را باز کرد و گفت "بیا" عمو
بیا خداحافظی کن!

بهشت

اصحاب

زودتر از حسین رفتند

تا بهشت را برای او اماده کنند...

نذر گوسفندها

این گوسفندها...

نذر کرده اند تا دهۀ اول محرم

پای تکیه ها و دسته های عزای تو

قربانی شوند...

توهم

توهم یعنی...

"فکر می کردم،

دوستم داری!"