کم کم شهیدت کردند حسین!
حسین دست "عشق" را می گیرد
و با خود به قتلگاه می برد و می گوید
"خوب نظاره کن،تو یعنی این..."
علی اکبر باز می گردد از میدان
اما نه در طلب آب...
که او تشنۀ عشق حسین است!
منتظر بودند
عباس آب بنوشد
تا زخم زبان بزنند
" این هم از سقایتان..."
آب سردی روی کوفیان ریخت
با لب به آب نزدنش...!