جرات نزدیک شدن ندارند کوفیان...
اینجاست که سنگ زدن به کارشان آمد...
جرات نزدیک شدن ندارند کوفیان...
اینجاست که سنگ زدن به کارشان آمد...
قطره قطره می چکد...
گمان کرده اند مشک آب است...
حرمله حل مسئله می کند...
بعد از پرتاب تیر، باخنده می گوید...
"نترسید، قنداقه ی شیرخواره بود..."
فقط آب!
...
باور ندارید
این دو دست باشد پیش شما
فقط آب!
...
تیرهایتان به روی دیده
فقط آب
آب! "
...!
و بعد
صدای حسین بلند شد
فقط آه!!